سلام عشقای من ببخشید که پارت نمیدادم یسری مشکلاتی پیش اومد که اصلا وقت نداشتمبیام بلاگیکس
براتون 30 پارت دادم و سعی میکنم از این به بعد زود زود پارت بدم

پارت71

هنوزم با خودخواهی دستمو گرفته بود

همین که نزدیک شدیم، با سرتقی سریع دستمو کشیدم

پسره دیوونه
یه وقت اضافیت نشه رو دل کنی

هم خودش پا نمیده هم میخواد کیسای جذابو بپرونه

چشم غره ای بهم رفت
چون دیگه دیر بود برای اینکه بهم تشر بزنه

جز جیگر بگیری
هنوزم گرمای دستشو حس میکردم این ادمیزاد بود یا بخاری؟

سلام که کردن طرف اصلیشون کم و بیش فارسی بلد بود

دستشو به سمت من دراز کرد و به ترکی گفت
- سلام خانوم زیبا

یه نگاه به دستش انداختم یه نگاه به میران

الان باید بهش دست میدادم؟!

قبل اینکه بخوام حرکتی کنم
دست میران جای من بین دستش قرار گرفت

جااان؟ این الان چیشد؟
مگه خودم فلج بودم

وااا، شاید الان بخوام به این خوشتیپ خارجکی دست بدم

پسره پر رو ببین تروخدا
حتی بهمم نگاه نمی‌کرد که بهش یه چشم غره توپی برم آدم شه

مرده بیچاره فکر کنم خودش فهمید چیشد که لبخند ماسیده ای زد

اومد ثواب کنه ک...ــونش کباب شد

میران شبیه یه مرد جنتلمن اول صندلی رو برای من عقب کشید

به جان خودم کرک و پرم موند خودم ریختم

ایننن و این کارا؟
سریع پشمامو در آغوش گرفتم و نشستم

گارسون غذا هارو آورد

چشمام خیره بهشون موند
خدا جونم چرا منو تو آمپاس قرار میدی قربونت برم

الان من چطور تحمل کنم این همه غذا جلومه و با متانت بمونم؟!

 

پارت72

تقریبا بحثشون تموم شده بود

فکمو احساس نمی‌کردم
آقاجون من یه گی خوردم گفتم ترکی بلدم

یزیدا نذاشتن دو لقمم بخورم
بس فکه لامردمو جنبوندم تا حلق و لوزالمعده ام خشک شده بود

کم کم نگاه سنگینی و روی خودم احساس می‌کردم

حس شیشمم یهو شاخکاش تکون خورد

اما نمیفهمیدم ماله کی بود، نکنه رستورانشون جن داشت؟

خاکبرسرم 
دیگه اینقدر گزينه اینکه یکی روم کراش زده رو نا ممکن میدونستم

که فکر می‌کردم رستوران جن داره

زیر چشمی متوجه حرکت میران شدم

دست مشت کرده و پر از رگش و روی رون پاش  فشرد

وا بسم الله چرا همچین میکرد

سرمو بالا آوردم که با صورت حرصی داشت به روبه روش نگاه میکرد

لابد مرد جلوش لباس قرمز پوشیده که این اینجوری گاو قرمز شده بود

قبل اینکه کارگاه بازی در بیارم

و دقیقا بفهمم چه مرگیشه

صدای بلند مرد ترک اومد 
- الحق که راست میگن ایرانی ها خوش بر و رو هستند

هننن، خوش بر و رو!
این الان منظورش با من بود؟

پس با کیه عقب مونده داره به تو نگاه میکنه!

جناب مزاحم الدوله نذاشت یکم از تعریف این زردک کیفور شم و تشکر کنم

که بلافاصله با صدای خشدارش پرسید
- داره چی میگه نبات؟

 

پارت73

با صداش شونه ام بالا پرید

خواستم بگم به تو چه که چی میگه اصلا داره با من حرف میزنه فضولچه

اما زیر نگاه برندش شبیه اسکلا وا دادم

و همه چیو کف دستش گذاشتم
- داره میگه راست میگن دخترای ایرانی قشنگن

با خودشیفتگی تمااام ادامه دادم
- فکر کرده همه مثله منن زیبااا، جذاااب، خوشگل، اص....

با دیدن صورتش لبخند گشادم وا رفت

یا حضرت عباس چرا اینجوری شد

حتی از روزی که شیشه گرون قیمت ۱۰۰ سالشم شکوندم بدتر بود

با حرص زیر لب غرید
- غلط کرده مرتیکه نفهمو آدمش میکنم

همین که خواست از جاش بلند شه ترسیده دستشو گرفتم

ترکا داشتن با تعجب بهمون نگاه می‌کردن

چشم غره ای بهم رفت
- دستمو ول کن نبات

با استرس خندیدم
- جون من بشین داشم 
چه غلطی کردما این بدبخت زردک می خواست یه تعریفی از دختران ایرانی بکنه تو ببخشش گ...

یهو نگاهش به دستامون افتاد

نگاه خودمم آروم باهاش اومد پایین

که متوجه شدم بلعهه
با جفت دستم شبیه کوالا مچشو گرفته بودم

خاکبرسرت دختره بی جنبه

از شرایط سواستفاده کردی به پسر مردم نزدیک شی؟

سو استفاده چه کوفتی بود

مگه حا‌..مله اش کرده بودم، یه دست این حرفارو نداره دیگه

ولی انگار داشت که...

 

پارت74

ولی انگار داشت
که با سرش جدی به بیرون اشاره کرد

درجا منظورشو گرفتم
یعنی جعل و پلاستو جمع کن برو بیرون تا منم بیام

وااا من که فعلا هیچی نخورده بودم

غذاهای نازنینم پس چی؟!

- خانوم اشرفی!

ای اشرفی و زهر مار مردک بی..ش.رف

وقتی با اخطار اسممو صدا زد قهمیدم وضیعت خیته

بعدا تاوان اینارو ازت نگیرم نبات نیستم

سوییچشو به سمتم گرفت
- سوار ماشین شو الان میام

چشم غره نامحسوسی بهش رفتم و سوئيچو چنگ زدم

کیفمو برداشتم و با متانت و یه خداحافظی میز خوشمزه نهار و ترک کردم

اما خدا شاهده
خداااا شاهده که قلبم و کنارشون جا گذاشتم

نذاشت خیال راحت غذامو بخورم

نفرین شکم بی زبونم اون دنیا یقتو میگیره یو..بس خان

وارد پارکینگ شدم

عروسک سفیدش بین اون همه ماشین شبیه عروس خودنمایی می‌کرد

خدا جونم چی میشد این ماله من باشه؟

البته با صاحبش
خودشو تنهایی نمیخواستم

نه..نه حالا صاحبشم نشد خودش تنهایی بازم چیز حقی بود ابلفظلی

ریموت و زدم و جلو نشستم

با نیش وا شده از نبود تلخک خان استفاده کردم

داشتم دکمه های لمسیشو ا...نگ...ولک می‌کردم که در ماشین باز شد

 


پارت75

انگشتای واموندمو سریع جمع کردم

یهو دیدی خون این عروسک گرون قیمت افتاد گردنم

این یه شیشه زهرماریش اونهمه گرون بود
چه برسه به ماشینش!

وقتی کنارم نشست
سرمو بلند کردم که طلبکار بهش حرف بزنم

اما با دیدن صورتش پشیمون شدم

لبخند ضایعه ای زدم
- حال شما خوبه جناب همسایه؟! 
خب ببخشید مزاحتمون شدم لطفا منو جلوی خونم پیاده ک...

عصبی بین حرفم پرید
- دهنتو ببند

چشمام به طور غیر عادی درشت شد 
- جااانمم؟؟؟

ماشین و روشن کرد و از پارکینگ خارج شدیم

در همون حالت طلبکارانه توپید
- جانم و زهر مار
ساکت شو نبات اعصابم ریده میزنم یه وریت میکنم

پشم که هیچی 
گوشت ت..نمم از تعجب لحنش ریخت

این لنگ دراز یو..بس به چه حقی با من اینجوری حرف میزد؟

خواستم شبیه فیلما چــ..صی بیام
- چه طرز حرف زدنه؟ منو اینجا پیاده کن ببینم، من با تو جایی نمیام

رسما به یه ورش گرفت و واکنشی نشون نداد

انگار یه پشه بودم ویز ویز میکردم

عع واه
انگار از این کلاسا به ما نیومده
منم اینجا داشتم زحمت میکشیدمااا

خب دور شید که کم کم داشتم احساااس اعصبانیت می‌کردم

صدامو تو غبغبم انداختم
- باز کن میگم این درو اقاجون، اصلا غلط کردم باهات اومدم من میخوام پیاده شم

بازم فکر کنم به اونجاش گرفت و جواب نداد که با حرص...

 


پارت76

تا نفس توی جونم بود
با حرص مشت محکمی به بازوش کوبیدم

منتظر بودم اون دردش بیاد

اما با درد وحشتناکی که توی مچم پیچید اخ بلند و سوزناکم جیگرمو روی اتیش کباب کرد

لعنتی این عضله بود یا سنگ؟ دستام به چوخ علی رفت

زیر لب غریدم
- مردیکه از مگه سنگی

هیچس نگفت که شبیه سلیطه ها جیغ زدم
- اصلا پیادم نکنی به جوون نیما از همینجا خودمو میندازم پایین خونم بیوفته گردنت، فهمیدی!

دستمو بند دستگیره کردم که در و باز کنم

بلافاصله دکمه مرکزی رو فشرد و عربده زد 
- د بشین سر جات لعنتی

از ترس فکر کنم شلوار نازنیمو زرد مایل به قهویی کردم

به در ماشین چسبیدم

زیر لب گفتم
- باشه بابا
آروم چیزی نشده که، آاا ببین نشستم 
تا ابد همینجا برات می‌رینم.....نه چیزه میشینم

سرش به سمتم برگشت و با چشمای سرخش بهم چشم غره ای رفت

تف به دهن بی چفت و بستت نبات
یکم عین ادم زر بزن

حس کردم یه کلمه دیگه حرف بزنم میزنه نفله ام میکنه

لبخند ضایعه ای به روی فلفلیش زدم

وایسا ببینم
این الان دقیقا چه مرگیش بود برای من چ..صی میومد؟

اگه غیرتی شده بهم بگه تکلیف خودمو بدونم

قول میدادم درکش کنم
به هرحال عاشق من شدن چیز عجیبی نبود

اعتماد به نفس منو کلم داشت سالی دو بار پسته میداد

مثل همیشه بیشتر از ۵ دقیقه نتونستم ساکت و آروم بمونم و...

 


پارت77

5 دقیقه بیشتر نتونستم ساکت بمونم و گفتم
- اومم
میگم داریم میریم کجا؟

زیر لب گفت
- شرکت

خب شرکت و زهر مار 
بگو منو میبری اون خرابشده چیکار کنم

چنان به زور جواب میداد انگار باید پول توی حلقش می‌کردم تا افتخار هم صحبتی بده

پسره ازگل بدرد نخوره یو..بس

چشمامو توی حدقه چرخوندم
- شرکت واسه چی؟ خب منو بزار خونم د....

اما دیر شده بود 
چون قبل از تموم شدن نطقم ماشین و نگه داشت

- پیاده شو

نفسس کشش
به حضرت عباس الان گیساشو میگرفتم و می‌کشیدم

هرچند گیسم نداشت، خب همون موهای مرتب و خوش حالتشو

مهم نیت بود!

پشت سرش پیاده شدم که با دیدن ساختمون روبه روم فکم افتاد جلوی پام

جوون بابا عجب ماااالی بود
اصلا از همون خونه میشد فهمید خانوادگی برج پسندن

خوش سلقیه های پولدارو ببینا

سریع خودمو به میران رسوندم
- میگم شرکتت تو این برجه؟

سر دو کیلوییشو جای زبون وامونده دو سانتیش تکون داد

اینو نگاه
‌مغرور جاذاب لانتی

سوئیچ عروسکشو داد به نگبهان ببره پارکینگ

این پولدارام عجب زندگی داشتنا، ما خودمون ماشینو پاک میکردیم واالا

دکمه آسانسور و فشرد 
و منم شبیه همون جوجه اردک زشتِ معروف دنبالش راه افتادم

باهم وارد اتاق تنگ آسانسور شدیم کههه....

 


پارت78

باهم وارد اتاق تنگ آسانسور شدیم

کههه تازه یادم افتاد، الان که دونفری زیر سقف آسانسور تنهاییم

بیسم الله رحمان رحیم
از شر شیطان رجیم فرار می‌کنم

البته ریا نباشه خودم شیطان و توی جیب راستم فرو کرده بودم

با خنگی گفتم
- میراان

نگاهشو پایین آورد
- بله؟!

نچ نچ بله؟
هیی ننه جوون چقدر کار دارم که این بله بشه جاانم ها

حواسم نبود و باز دهن لامصبو باز کردم
- میگم از قدیم گفتن، دو نفر که تنها میشن نفر سوم شیطانه
خب الان که ما...

یهو وقتی فهمیدم دارم چی میگم محکم دستمو توی دهنم کوبیدم

وای ریدی بدم ریدی نبات

الهی زلیل بمیرررری 
تو دو دقیقه حرررف نزنی لال نمیشی

این آسانسور دیگه چرا باز نمیشد، کره مریخم بود الان رسیده بودیم

ابروهاش بالا پرید و با تفریح گفت 
- خب بقیش؟ 
داشتی میگفتی، ما چی؟

لبخند دردناکی زدم
به جون خودم الان میزدم توی سر خودم تا تیکه تیکه شم

الان به روم نمیاورد نمیشد؟

ولی خب از اونجایی که یکم تو پر روی اول بودم کم نیاوردم
- آها بله 
داشتم می‌گفتم، خب الان ما باید صلوات بزنیم شیطان بپره نه؟

این دیگه چه چرت و پرتی بود

حس کردم خندش گرفت 
د خب وا بده مرد رااحت بخند دنیا همش دو روزه

اما با حرفی که در کمال عـ..و.ضی بازی زد....



پارت79

اما با حرفی که در کمال عـ..و.ضی بازی زد

حس کردم دود از گوشام بلند شد

- چرا صلوت بزنیم؟
شاید یکی اینجا دلش بخواد شیطان اغفالش کنه!

جاااانمم؟؟ چه غلطاااا
خواستم بگم نه خیر شیطان جلوی تو کم میاره

تو خودت عامل اغفال یه ملتی مرد

اما این بار دیگه جلوی دهنمو گرفتم، همینم مونده بود اینو بگم

دیگه خر بیار و باقالی بار کن

یهو انگار تازه مغزم لود شد و فهمیدم چی گفته

پدسگ فرصت طلبو ببین تورو ابلفظل

شیطونه میگه..
نه شیطونه غلط کرده با تو هرچی میکشی از همینه دختره احمق

مشتمو بالا آوردم

خیره به صورت پر از تفریحش با لاتی گفتم
- الان با همین مشت میزنم اونجات از عمو تبدیل به...

همون لحظه بود که در آسانسور باز شد

هر دو باهم سرمونو بالا آوردیم

با دیدن یه مرد
که با چشمای ورقلمبیده داشت بهمون نگاه می‌کرد رنگم پرید

دیگه انگار واقعنی شرف پر شدم

خدا جونم چرا باید همه گندارو من تو این آسانسورای کوفتی بزنم؟

مشتمو پایین آوردم و لبخند گشادی زدم 
- سلام 
نه چیزه خدافظ

بفرما، بازم مغز عنترم هنگ کرد

من اینو اگهی می‌کردم به عنوان اکبند خداتومن ازم میخریدنش

خواستم با نهایت سرعت محو شم

که میران...


پارت80

خواستم رد شم

اما میران با صدای که ته خنده داشت گفت
- کجا داری فرار میکنی تو؟
میری گم میشی صبر کن باهم بریم نباات

وقتی دیدم راست میگه شبیه دختر حرف گوش کن سر جام ایستادم

ولی خودتون شاهدید داشتم از خجالتی اصلا آب میشدم

شاهدید دیگه؟؟
خب حالا بعدا نزنید زیرش

پسره با بهت پلک زد 
- بسم الله
اینجا چه خبره میران؟
دوس دخترتو آوردی شرکت مردیکه!

جووونممم؟
دوست دختر دیگه چه کوفتی بود

بفرما، آش نخورده و دهن سوخته هم شدیم

حداقل دوس دخترش بودم فشار نمیخورم از حرفش

میران نگاهشو به من انداخت
- گمشو برو اون طرف شهروز مترجم جدیده

پسره تو یه لحظه چشماش برق زد و بهم نگاه کرد
- د خب لامصبب زود تر بگو 
سلام بر شما بااانوو

هنن؟
البته تعجبی نداشت اسمش شهروز بود هاا

اینا از امیرا هم معروف تر بودن

اصلا من معتقد بودم در حق امیرا ظلم میشه

تو هر رمانی که خونده بودم اسم شهروز یکی از شخصیت خ..رابا بود

بر اساس ذهنیتی که رمانا توی ذهنم ساخته بودن

ناخوداگاه صورتمو جمع کردم و رک گفتم
- الحق الکی به هـ.ـول معروف نشدی

بهت زده به میران نگاه کرد
- این الان به من گفت هـ..ول؟

میران با نیشخندی سر تکون داد و به سمت من اومد 
- اگه از جونت سیر شدی دم پرش شو پسر


پارت81

بیشعور بی نظاکت 
چنان میگفت انگار من الان هاسکی بودم

و قرار بود پر و پاچشونو بگیرم

صدای اروم شهروز اومد
- پس راسته میگن خوشگلا اخلاق ندارن

نچ نچ نچ ببینشاا
به جان خودم این از اووون ک...ون سوخته های روزگار بود

خواستم برگردم و بهش چشم غره توپی برم

که میران شبیه علم یزید جلوم ایستاد
- کجا کجا؟
نیومدی میدون جنگ که نبات، اینجا شرکته!

اخیی
چنان میگفت اینجا شرکته

انگار من میگفتم اینجا کارخونس

پشت چشمی براش نازک کردم
- به کارمندات بگو عین آدم حرف بزنن
وگرنه قول نمیدم...

ادامه حرفمو با لبخند مرموزی قطع کردم که متوجه جریان شد

سرشو به نشونه تاسف تکون داد
- تو واقعا دختری؟!  

با پر رویی گفتم
- نکنه میخوای ب‌‌...کشم پایین ببینی؟

چشماش به حالت جذاب و خنده داری درشت شد

سریع در اتاقی باز کرد و منو فرستاد داخل

فکر کردم الانه بهم حرف بزنه و آبکشم کنه که فلان و بهمانه

اما واقعا فکر کردید این کم میاره؟

با دیـ..ـوثی تمام گوشه ابروشو خاروند
- بکش ببینم دختر باباتی یا...

 


پارت82

یا...یا چی؟
چی میخواست بگه؟!

این دیگه عحب جا:...کش پر رویی بود

واقعا میخواست بکشم؟

گوشه ابرومو چین دادم
- نترس دختر بابامم
مثل تو یه کنترل بی ریخت ندارم

تک خند نا باوری کرد
- کنترل؟! وایسا ببینم بچه منظورت از کنترل س.الار منه!

با لفظ س..الار پقی زدم زیر خنده

خجالت؟ نکنه انتظار داشتید الان براش سرخ و سفید شم

انگار بهش برخورد

با اخم بهم نگاه کرد
- الان داری به چی میخندی؟

آخی سر ا..ونجاش غیرتی شده بود

رک گفتم
- به اسمی که براش گذاشتی 
این چه سمیه مرد، خجالت بکش قباحت داره به هسته خرمات بگی سالار

با حرفم دندوناشو روی هم سایید

اعتراف میکنم برای اینکه فشاریش کنم اغراق کرده بودم

از هیکل ورزیدش مشخص بود هسته نبود! 
هیزم خودتونید

اما انگار بد راهیو انتخاب کرده بودم چون با دستای مشت شده و کفری جلو اومد

سگ تو روحت نبات

به سا...لار عزیزش توهین کردی الان میدتت همون بخورتت

لبخند ملوسی زدم 
- میران، پسر همسایه، آقای رئیس
خواهشا فاصله اجتماعی رو رعایت کنید

 


پارت83

نیشخند ریلکسی زد و برخلاف حرفم جلو تر اومد

آی دهنت کج شه بس پوزخند کجکی میزنی مردک سکته ای

چرا داشت جلو میومد؟
نکنه به جسم پاااک و مطهرم خدشه وارد کنه

خدا میدونه من حتی یه دوس پ..سرم نداشتم

اصلا از یه صفر کیلو مترم صفر تر بودم

حالا بماند مغزم بعضی وقتا خ..راب بازی در میاورد

ولی حساب ما دوتا از هم جدا بود
من تاوان اون بدرد نخوره بی مصرفو نمیدادم

قبل اینکه خامش با تهدید انگشتمو بالا بردم
- گفتمم جلو نیااا
جیغ میزنما

با اون قد درازش اونقدر نزدیکم شده بود که سرمو بلند کرده بودم تا صورتشو ببینم

یه چیزیو توی نگاه تیزش حس می‌کردم که باعث میشد افت فشار بگیرم

پشماممم
اصلا من از کی تونسته بودم نگاه مردمو بخونم؟

نکنه فرستاده خداوندم برای هدایت کردن این مردک و امثالش؟

با نگاهش بین صورت و چشمام تو گردش بود

تو یه لحظه تموم افکارم پاک شد

چون حس کردم
سرش داره نزدیکم میشه

همه چی داشت خطری میشد، نه؟

چون جو داشت احساسی و کمی م..ثبت سنم میشد

و خب از اونجا که بنده 
خیلی کر‌.مک دار و ندید پدید و تو این موارد بی تجربه بودم

یهو دستمو بالا آوردم و بشکنی جلوش زدم
- سه دو یک
همسایه صدامو میشنوی یا تو هپروتی؟

انگار به خودش اومد که عقب کشید

زیر لب غرید
- د لعنت بهت دختر

اونقدر آروم زمزمه کرده بود که شک داشتم به چیزی که شنیده بودم

نه، فکر کنم با من نبود
اصلا به من چه با کی بود، منو سننه !

ولی اگه با من بود همش به خودش

 


پارت84

دستی به گردن سرخش کشید

برای اولین بااار در طول عمر درازم در سکوت به سر می‌بردم

خواستم حرف بزنم

که همون لحظه در اتاق باز شد و یکی شبیه گاو وارد شد

با توپ پر داد زد
- میرااان؟ 
کجایی پفی..وز این چه غلطیه تو کردی

انگار نه انگار منم اینجا بودم

و با ندید گرفتنم رسما منو با مترسک پنداریده بود

وایسا ببینم

این ماهان بود؟
همون پسری که تو خونه میران دیده بودمش

بشکنی برای مغز باهوشم زدم

میران کمی از من فاصله گرفت

اخماش و تو هم کشید
- چه خبرته؟ مگه سر آوردی
چشمش رو چیزی که نباید بود، همینم کمش بود مردک ع..وضی

- چشمش رو چه خر....

آستینمو بالا زدم

خصمانه منتظر ادامه حرفش بودم تا قشقرق به پا کنم

تازه چشمش به من خورد و حرفش قطع شد

ابروهاش بالا پرید
- این همون دختر همسایه ات نیست؟

میران سرشو به نشونه تایید تکون داد و زمزمه کرد
- خودشه!

نیشمو چاک دادم
- سلام همکار عزیز خوب استید؟

چشماش هفت تا شد

و شبیه یه دختر جیغ جیغو به لپش چنگ انداخت
- یا جد سادات 
نگو مترجم ترکی که آوردی اینه!

پوکر فیس نگاش کردم

که میران دوباره تکرار کرد
- خودشه!

حس کردم میخواد غش کنه

وا مگه من چم بود؟ چشماش کف پام اصلا.

.

.

.

.

ادامه پست بعد