سلاممم بابت تاخیر ببخشید ولی به جاش 6 پارت دادمممم

پارت5

کارم که تموم شد به سمت کلاس رفتم

همین که در و باز کردم
با دیدن وضعیت جلوم جفت چشمام اندازه نعلبکی شد

یکی داشت با قابلمه‌ی که نمیدونم از کجا اومده بود طبل میزد

یکی آهنگ میخوند و بقیه دست میزدن

یهو لبخندی رو لبم اومد 
داش اینا چه باحال و مشتی بودن

یه قدم جلوتر رفتم که یکی از پسرا داد زد 
- بچه این دختر جدیده رو!

نیشخندی زدم و خونسرد از کنارش رد شدم

یه لحظه خواستم منم برم اون پایین و باهاشون بخونم

اما کلاس اول و گند زده بودم
نمیشد اینم بزنم

وقتی نشستم یکی دیگشون تیکه انداخت 
- پسر چه گوگولیه

ابروهام بالا پرید
این الان به من گفت گوگولی؟

دلم میخواست از خنده زمینو گاز بزنم 
نیما کجا بود ببینه دارن به منننن میگن گوگولییی؟

متاسفانه قبل اینکه دهنمو باز کنم و حرف بزنم
نظر همه این بود که گوگولیم

ولی بعدش...

کلاسورمو بیرون کشیدم و خودمو مشغول کردم

- زبون نداری بچه چون؟

همون پسر اولیه بود

دندونمو روی هم فشردم و غریدم 
- مفتش زبون بقیه ای؟ 
یا زبون شمار!

حالا همه دیگه نگاهشون به سمت ما بود

به جای اینکه جواب منو بده

روبه بقیه با ذوق گفت 
- چه صدای داره لامصب

پوکر نگاش کردم 
الان اگه موهای بورشو بهم پاپیون میزدم چی میشد؟

نچ
فعلا زود بود واسه هنر نمایی نبات طوری!

 

پارت6

با نگاه کردم به کنجکاوی همشون

یهو کرمکم گل کرد 
آره خودشهه

با صدای خونسرد و ملایمی گفتم
- سرت تو کار خودت باشه!

دستو توی موهاش کشید و شیطون خندید 
- اگه تو کار تو باشه چی؟

چشمامو ریز کردم

طوری نگاش کردم که ابهتمو از توی نگاهم بخونه

و بیخیال زمزمه کردم
- فکر نکنم دلت بخواد بدونی!

نگاهش مشکوک شد

دلم میخواست از خنده منفجر شم
لابد با خودشون فکر می‌کردن آقازاده گردن کلفت و فلانی ام

وای ننه 
مردم آزاری چقدر خوشمزه بود

با ورود استاد صداشون بریده شد و همه سریع سر جاهاشون نشستن

سرمو بلند کردم
منتظر بودم یه استاد جذاااب دخترر کش ببینم

اما برخلاف رویاها و آرمان های دیرینه ام

یه مرد تقریبا مسن جلوم بود

پوف بی حوصله ای کشیدم

فایده نداشت 
انگار باید امیدمو از دست میدادم از اینا داماد برای مامانم در نمی‌اومدن

- پیس پیس دختر گوگولیه!

با صدای آرومی از کنارم سرم به اون طرف چرخید

همون پسره بود، مردک زردنبور سمج

چشمکی بهم زد 
- اسمت چیه؟!

آخی پیشی بشی پسر 
شبیه بچه های کلاس اول داشت سعی میکرد بهم نزدیک شه

حالا که فکر میکردم یکمی بچه باحالی بود

 

پارت7

لبخندی زدم که چشماش درشت شد

بدبخت الان با خودش فکر می‌کرد خولی چیزی هستم

اما من فقط یکم مودی بودم
آره، همش یه ذره!

آروم لب زدم
- اسمم بتوله!

چنان ماتش برد که حالا انگار گفتم اسمم بلقیسه

بتول به این خوشگلی ندیده بود؟

به خودش اومد و لبخند ماسیده ای زد
- خوشبختم منم اصغرم!

اصغر؟
چه اسم زیبایی
ناقلا دل به دل شیطنتم داده بود

خواستم حرفی بزنم که استاد شروع کرد به خوندن اسم حاضریا

مگه اینجام حضور و غیاب میکردن؟

ترم اولی بودن چقدر سخت بود 
حس میکردم شبیه اسکلای هیچی ندونم

پوفی کشیدم 
الان دروغم رو میشد

کث...افتا نذاشتن حداقل یه روز با اسمه مورد علاقه ام کیف کنم

- نباتِ اشرفی!

وقتی اعلام وجود کردم پسره با حرص نگام کرد

لبخندی به روش زدم

یکی که نمیدونم چه گاوی بود بلند گفت 
- قندا از کی شدن اسم؟

همه خندیدن که دندونمو روی هم فشردم

استاد بهش تشر زد 
- مزه نریز مریدی

با...س..نم روی صندلی آروم و قرار نداشت

دلم میخواست بلند شم و با مشت دندونشو توی دهنش بریزم یاد بگیره اسممو درست تلفظ کنه

مردک اسکل
موجود چندش بد پا روی دمم گذاشته بود

کلاس که تموم شد وسایلمو جمع کردم

همین که بلند شدم یکی از کنارم رد شد و تنه ای بهم زد 
- برو کنار قند سوخته!

متاسفانه دیگه کنترل دستام دیگه با من نبود و...

 

پارت8

متاسفانه کنترل دستام دیگه با من نبود

مشتم با شدت تموم توی صورتش کوبیده شد

اخ بلندی گفت 
- چه..چه غلطی کردی؟

چشمکی زدم
- عذر میخوام جناب!
من سندرم دست بی قرار دارم مثله دهن شما

و با لبخند ملوسی به روی صورت خشک شدش از کنارش رد شدم

اوووف دستم درد نکنه

عجب چسبیدااا

نیما جدا از پزشکی مربی دفاع شخصی هم بود و من جدا از کاراته
دفاع شخصی ام کاملا بلند بودم

آره داش 
یه پا مشتی بودم واسه خودم!

از دانشگاه بیرون زدم
با دست و دلبازی تموم یه تاکسی دربست گرفتم

چون اینهمه راهو تا خونه کسی نمی‌برد

خونه باکالاسی ام کلی دردسر داشت

گفتم بابا جون میرم خوابگاه نون و ماستمو میخورم این خونه مجرد بازیا چی بود

اگه یهو جن بیاد بخورتم چی؟

وارد لابی شدم 
مثله همیشه توی سکوت بود

تا جایی که میدونستم بقیه واحدا ماله چهره های معروف و آدمای به شدت پولدار بود

حالا خدا چطور زده بود پس کله این رفیق بابا و این واحد و در اختیار من گذاشته بود

یه معمای فوق‌العاده عجیب بود

که بابا قبول نمی‌کرد مشکوک باشه اما به هرحال من بهش مشکوک بودم


از آسانسور بیرون اومدم 
که یه پسرو جلوی واحد روبه رویی دیدم

با دیدن من که داشتم در و باز می‌کردم ابروهاشو بالا انداخت

با تعجب گفت
- بسم الله 
چشام درست میبینه؟
یه دختر اینجا زندگی میکنه؟!

 

پارت9

ابروهام بالا پرید
چرا از دیدن یه دختر تو این خونه تعجب کرد؟

همون لحظه صدای بلند و آشنایی اومد 
- ماهان دو ساعته داری چه گهی میخوری
بیا تو دیگه!

پسره خیره به من

با لحن بامزه‌ای گفت 
- میران بیا یکی بزن پس کله ام
فکر کنم توهم زدم دارم حور و پری میبینم

نیشخندی زدم و با تمسخر گفتم
- اختیار داری جناب

لبخند پهنی زد
- چه حور و پری زیبا و خوش صدایی

همون لحظه مردی که این پسره میران خطابش کرده بود

اومد جلوی در و پشت سرش ایستاد

عصبی گفت
- داری چی زر زر میکنی؟

سرشو بالا آورد

هر دو با دیدن هم دیگه چشمامون درشت شد

با هم داد زدیم
- تووو؟

اخمامو درهم بردم

که اونم به شدت اخم کرد

اوف بخورمت جذاب خان چه اخم دلبری میکنی

با همون بالا تن...ه لخ..تش یه قدم جلو اومد

و غرید 
- تو باز اینجا چه غلطی میکنی؟

ابرو بالا انداختم

نه انگار بد دهنی توی گوشت و خونش بود

شبیه خودش جواب دادم
- من خونمه 
تو خودت اینجا چه غلطی میکنی؟

 

پارت10

حق به جانب گفت 
- منم خونمه

یهو هر دو انگار فهمیدیم چه خبره چشمامون درشت شد

ن...نکنه همسایه بودیم؟!

با حرص دندوناشو بهم فشرد و زیر لب گفت 
- همش زیر سره باباست...

ادامه حرفشو نشنیدم

پسری که اسمش ماهان بود با نیش باز جلو اومد

به من اشاره کرد  
- اوووف
الان تو همسایه این گوریلی؟

گوریل و خوب اومده بود

لامصبب به سختی داشتم چشمامو کنترل می‌کردم روی عضله های همین گوریل نشینه

همسایه گرامی و خیلی خیلی خوش اخلاقم چشم غره ای بهش رفت 
- خفه شو ماهان

قبل اینکه من جوابی بدم گفت
- خیلی زیاد اینجا نمی‌مونه

و تهدید آمیز بهم نگاه کرد
- مگه نه خانوم کوچولو؟

منظورشو متوجه نمیشدم

رفتن و نرفتن من به این چه ربطی داشت؟

با فکر شیطانی به ذهنم رسید چشمام درشت شد

این مردک لابد یه غلطی میکرد که به طبقه خلوت نیاز داشت

آره همین بود
اخی موش بخورتت پسرجون

نیشخندی زدم
- به همین خیال باش
شبتون بخیر آقایون

قبل از اینکه درو ببندم صداشو شنیدم که غرید 
- بچرخ تا بچرخیم دختره سرتق

 

دستم شکستتتتت 
حمایت کنیدااا